▃▃▃▃▃▃▅██ آریانا منوچهر ██▅▃▃
قسمتی از
وصیتنامه ارتشبد غلامعلی اویسی و شرح حال وی؛
شادروان ارتشبد غلامعلی اویسی،در سال ۱۲۹۷ خورشیدی درروستای فردوی قوم به دنیا آمد و در سال ۱۳۱۷دوره دانشکده افسری را به پایان رسند.
او در سالهای ۱۳۱۷ta ۱۳۳۱ مشاغل گونگون نظامی،فرمانده گروهن لشگر ۲،فرماندهی هنگ ۵۲ دژبان،در ۱۳۳۲ فرمانده هنگ ۱۶ تیپکزرون بود،پس از ۲۸ مرداد۱۳۳۲ او به دریافت نشان ۲ رستاخیز از دست شاه نائل گردیدوا به تدریج ترقی وی نیز در حرم دیوانسلری نظامی آغاز شد،او پس از طی دوره دانشگاه جنگ در تهران و دوره ستاد فرماندهی در آمریکا در سال ۳۹ به ریاست ستاد گارد و در ۱۳۴۱ به مرمندهی لشگر ۱ گارد شاهنشاهی رسید و در همین سمت بود تا در ۵۷ به سمت فرمانده نظامی تهران و سایر شهرستان نیز نائل گردید. او در سال ۱۳۴۸ فرماندهی ژندرمری کلّ کشور و در ۵۱ فرماندهی نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی را به عهده داشت......
قسمتی از وصیتنامه؛
اول فروردین ۲۵۴۲ شاهنشاهی
به نام خداوند بخشنده مهربان
من یک سربازم که در مقابل خدا میهن شاهام تعهدی به گردن گرفتهام، خدارا شاهد میگیرم که از لحظه ایکه عهد سربازی بستم، از هیچ خطری نهراسیدم و جان خود را بر کفّ گرفته و برای میهنم به استقبال هر خطری رفتهام، مرا مرتب تهدید میکنند که برخیها قصد کشتنم را دارند و یا با آنها همکاری نمایم! کدام وقت غلامعلی از خطر هراسیده؟ و یا خائن به ملک ایران بوده؟؟
من آنروز که سرباز ایران شدم،سرباز شدم که به راه نگهبانی از این مرز و بوم حافظ آن و در راه آن کشته شوم و از شهادت اصلی و حقیقی، برخوردار باشم و سربازانی هم که در رکاب من هستند راه جاودانگی ایران را انتخاب کردهاند.
میدانم که این راهی که میروم دیر یا زود کشته خواهم شد ولی از آن بیمی ندارم،من اینرا میدانم گویا میبینم ...... دیوان تهدیدم میکنند و برخی از راه دلسوزی ! نسیهت !ولی آیا شرافت سربازی من اجازه میدهد که در این موقع که وطنم همه چیز خود را دارد از دست میدهد از ان بگریزم و شانه خالی کنم؟
کم کم کار به جایی میرسد که تاریخ بگوید ؛ روزی کشورم، کشور پر عظمتی بود به نام ایران و من بروم کنار نشسته تا سالم بمانم؟!!
سربازی که وطنش به خطر افتاده ،جانش چه قیمتی دارد؟.....
امضا،دستخط ارتشبد غلامعلی اویسی
No comments:
Post a Comment